به نام خدا

پرت نوشته هاي يك ديوانه از يك دنياي وارونه

¯ خطای روزنامه نگاری یا شیطنتی هدفدار؟!

سه شنبه ۰۶ تير ۱۳۸۵

"ایران در انتظار رفع توقیف

در پی تلاش جدی برخی محافل پایتخت مبنی بر رفع توقیف روزنامه ی ایران و تکذیب های پی در پی قوه قضائیه شنیده ها از جدی شدن احتمال رفع توقیف این روزنامه حکایت دارد.

در روزهای اخیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز طیف تجزیه طلب نیز در بیانیه ای خواستار رفع توقیف روزنامه ایران شده بود"

گونش هفته نامه اجتماعی,سیاسی و فرهنگی/شمال غرب و تهران/شماره ششم/چهارشنبه 24 خرداد ماه 1385/صفحه ی3/ستون شنیده ها

 

تاریخ:5/4/1385

شماره:4020/2/85

مدير مسئول محترم نشريه ي گونش

با سلام

احتراما پيرو درج مطلبي توهين آميز در شماره 6 روز چهارشنبه مورخه 24 خرداد ماه كه تحت عنوان"ايران در انتظار رفع توقيف "در صفحه ي 3 ستون شنيده ها ي آن نشريه به رشته تحرير در آمده انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز و علوم پزشكي ارائه تذكراتي را لازم و ضرروري مي داند:

1- عنوان صحيح و كامل تشكل به صورت "انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز و علوم پزشكي" مي باشد و هرگونه كمي و كاستي در نگارش آن شيطنتي هدفدار بوده كه تخلف مطبوعاتي به شمار مي رود.

2- متاسفانه عدم اطلاع از معنا و كاربرد كلمات به اپيدمي تبديل شده و لغات به ابزار دست سناريو نويس هاي شرير بدل گشته تا اهداف شر خود را با مقاصد شوم به منصه ظهور برسانندو در چنين فضايي نگارش مطالبي همچون وجود طيف تجزيه طلب در بدنه انجمن اسلامي توسط آن نشريه ،گوياي عمق ديد و سطح تفكر افرادي است كه براحتي با الفاظ بازي مي نمايند و بدون اينكه با بار حقوقي مطالب نوشته شده آشنايي داشته باشند قلم فرسايي مي كنند.جاي بسي تاسف براي مطبوعاتي كه بايد اطلاع رساني شفاف، تنوير، تكامل و هدايت افكار و اذهان راسرلوحه ي فعاليتي خود قرار دهند اينگونه در متشنج كردن فضاي كشور كه بيش از پيش نياز به آرامش دارد قدم بر مي دارند.

3- انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز و علوم پزشكي، به عنوان بزرگترين و تاثيرگذارترين تشكل دانشجويي و اسلامي در سطح شمال غرب كشور و بي ترديد دركل كشور ،افتخار مي كند كه همه ي سلايق ،آرا،افكار، نگرشها و عقايد در چهارچوب قانون اساسي را درون خود جمع كرده و به همه امكان فعاليت مي دهد.برگزاري 24 دوره انتخابات هماهنگ با حضور پرشور دانشجويان در پاي صندوق هاي راي بيانگر مشروعيت و مقبوليت اين تشكل نزد دانشجويان- اين قشر نقاد و پرسشگر- مي باشد اما در تمام اين مدت همواره مورد هجمه ي گرو هاي مختلف قرار داشته است.قلم به دستان مزدور،عنصر نامطلوب، معلوم الحال،پايگاه دشمن و ... كم نگفتند و كم نشنيده ايم و اين آخر هم تجزيه طلب احساساتي!خوب مي دانيم كه گفتارمان خوشايند برخي ها نيست اما در كجاي عرف و قانون نوشته شده است كه براي خوشايند ديگران حرف بزنيم و عمل نماييم يا حتي فكر كنيم يا بنويسيم؟آنهايي كه اين چنين بوده اند و اين چنين عمل كرده اند خيانت پيشگاني بوده اند كه بزرگترين ضربه را به مردم ما وارد ساخته اند و هميشه حقيقت را به پاي مصلحت قرباني ساخته اند.

4- همانگونه که قبلا هم در مواضع انجمن اسلامی اشاره شده است این تشکل اصل را بر آزادی مطبوعات می داند و در این راستا خواستار رفع توقیف از تمامی نشریات منجمله نشریات محلی آذربایجان می باشد.در شرايطي كه اكثر نشريات مستقل محلي توقيف شده اند و اكثر هم قطاران شما بيكار.سكوت يا بي اعتناييتان را نسبت به اين مسئله معنا دار مي بينيم.

5 _  شایان توجه است که در حال حاضر در مجموعه ی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تبریز و علوم پزشکی مجموعه ای که همواره منطق عقلانیت و اعتدال را سرلوحه برنامه های خود قرار داده و تحت هر شرایطی برآن پای فشرده است نقادی و کالبد شکافی دقیق مسائل و دغدغه های آذربایجان سرافراز در حوزه های مختلف را مد نظر قرار داده است و همچنان این چنین طرز تفکری با استقبال و پشتوانه دانشجویی مقتدرانه به پیش می رود.

6 -  انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز و علوم پزشكي به جد، خواستار مشخص شدن منبع چنين خبري مي باشد.عدم اعلام ، حق پيگيري را براي مجموعه از طريق نهادهاي حقوقي محفوظ مي دارد.

        بديهي است كه جوابيه ي اين تشكل طبق قانون مطبوعات بايستي به صورت كامل چاپ گردد.

 

انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تبريز و علوم پزشكي

*پی نوشت:تصویر نامه ی ارسال شده

نوشته شده در سه شنبه ۰۶ تير ۱۳۸۵ و ساعت 11:39 توسط : مجتبي رزمي



¯ از كه سخن مي گويي ؟

جمعه ۰۲ تير ۱۳۸۵

*محمد در ميان انبوه مردم ايستاده است.با آنان به نرمي سخن مي گويد و دعوتش را ابلاغ مي نمايد.آنان او را به سختي مي رانند،شاعر و جادوگر و دروغگو خطابش مي كنند، در مسجدالحرام كتكش مي زنند و دشنامش مي دهند، وقتي به سجده مي رود شكمبه گوسفند به سرش مي ريزند و در كوچه هاي پر از كينه و نفرت مكه مورد اهانت و آزارش قرار مي دهند.ولي محمد همچنان صبور است.در تمام اين مدت او همراه و همگام پدر است،اگر چه خردسال است اما با پيشه ي پدر آشناست و درد او را با تمام وجود درك مي كند.

از كه سخن مي گويي؟ از يك دختر

 

*زندگي با جواني به نام علي كه جز فقر و عشق سرمايه اي ندارد و از جواني اش جز رشادت و فداكاري  در جنگ هاي احد و خندق و خيبر ،اندوخته اي جمع نكرده است، سخت و دشوار است.جواني كه از مال دنيا به جز زرهي كه پيامبر در جنگ بدر به او بخشيده بود چيزي ندارد.او همه ي اين ها را مي داند و مي داند كه وضع علي از اين بهتر نخواهد شد.ولي با تمام وجود قبول مي كند كه همسفر علي در سفر غريبانه ي زندگي باشد.او در كشاكش زندگي همفكر علي است .علي را در كارهايش ياري مي كند،نقشه هايش را دنباي مي كند و طرح هايش را به مرحله ي عمل مي رساند.آري او مسئوليت خوشبختي اين مرد را بر عهده دارد.

از كه سخن مي گويي؟ از يك همسر

 

*وقتي كاه و كلوخ بر سر محمد خالي مي كننددوان دوان خود را به پدر مي رساند با دست هاي كوچكش نوازشش مي كنند و سر و صورتش را تميز ميكند و با سخنانش پدر را دلداري مي دهد و به ادامه ي كار دلگرمش مي كند و بيهوده نيست كه او را "ام ابيها"يا مام پدر مي خوانند.در خانه ي علي دستاس مي كند نان مي پزد.در جامعه اي كه وجود خدمتكار رايج و لازم است  او خدمتكار ندارد و مسئوليت بزرگ كردن حسن و حسين و زينب و ام كلثوم را بر عهده دارد، مي داند كه آنها كيستند.حسن را خوب مي شناسد و هرگاه حسين را در بغل مي گيرد بر او گريه مي كند، او وظيفه ي مهمي دارد.

از كه سخن مي گويي؟ از يك مادر

 

*وقتي علي غرق در حزن و اندو و غم از دفن پيامبر بر مي گردد ،ابوبكر و عمر به هيجان و به شتاب از سقيفه باز مي گردند و آري علي پيامبر را دفن كرد و آنان حق علي را.علي به خانه بر مي گردد و در گوشه اي عزلت بر مي گزيند و بيست و پنج سال سكوت مي كند. ولي او راحت نمي نشيند، علي سكوت مي كند ولي او زبان گوياي علي است، او فرياد مي زند ،اعتراض مي كند،رسوا مي سازد،افشا مي كند،اثبات مي كند و از حق علي دفاع مي كند.اكنون كانون توجه مدينه است.بعد از مصادره ي فدك و محاصره ي اقتصادي علي، عكس العمل نشان مي دهد، عليه خليفه و مشروعيت آن اعتراض مي كند و حقانيت علي را اثبات مي كند.

از كه سخن مي گويي؟ از يك زن

 

*پيامبر در وصفش مي فرمايد:"او پاره ي تن من است ... خشنودي او خشنودي من است و خشنودي من خشنودي خداست... هركه او را بيازارد مرا آزرده و هركه مرا بيازارد خدا را آزرده است..."

از كه سخن مي گويي؟از فاطمه

 

پي نوشت:تاثير پذيري از قلم و افكار شريعتي در تنظيم اين متن انكار ناپذير و ناگزير بود.

نوشته شده در جمعه ۰۲ تير ۱۳۸۵ و ساعت 13:39 توسط : مجتبي رزمي



¯ به مناسبت سالگرد شهادت علی شريعتی

يكشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵

آنقدر كتاب ودست نوشته و مقاله و سخنراني دارد كه مي توان تمام ابعاد شخصيتي اش را شناخت.علي شريعتي را مي گويم.قلم زيبا و هوس انگيزش چنان انقلابي با درون آدمي مي كند كه تا مدت ها تحت تاثير افكار و گفتارش قرار مي گيري.روشنفكر ديني‌، دانشمند اسلام شناس‌، جامعه شناس عوضي!‌، روحاني بدون لباس‌، نويسنده‌‌‌، استاد و ... القابي كه از طرف مخالف و موافقينش خطاب مي شود ولي آنچه مهم مي نمايد اين است كه ايدئولوِژي و مكتبي كه شريعتي از آن سخن مي راند به طور كامل بر دهه ها ي اخير خيمه انداخته است و گهگاه گفتمان غالب قشر انقلابي مي شود و سنگيني كلامش هنوز هم قابل هضم نيست.بي شك در بررسي شاخص ها و معادلات سياسي و جامعه شناسي تاريخ معاصر نمي توان از كنارنقش او بي تفاوت گذر كرد.

در اين مجال قصد موشكافي و نگاه تحليلي بر آثار شريعتي را ندارم فقط سالگرد شهادتش بهانه اي شد براي بازخواني پرونده ي روند دگرديسي ذهنم از زمان آشنايي با كتاب هاش تا الان كه گاها به تناقضات غير قابل حل با اين مرد سخت پوست مي شوم. اما كلا خيلي دوست داشتم دريابم اگر شريعتي امروز زنده بود چه مشي مبارزه و كدامين جبهه و سنگر را براي بيان حرف هايش انتخاب مي كرد.

قسمتي از سخنانش را با هم مي خوانيم:

* "در نظامي كه برتضاد طبقاتي و بهره كشي و بر انتقال همه ي ارزش ها ي انساني به قدرت پول استوار است چگونه مي شود از دموكراسي و آزادي سياسي و فكري سخن گفت؟دموكراسي و سرمايه داري؟؟اين دو چگونه با هم جمع مي توانند شد.مگر اينكه از دموكراسي پوششي دروغين براي مخفي كردن بهره كشي انسان از انسان بسازيمو اين كثيف ترين فريب و بزرگترين آفت دموكراسي است.ممكن است در چنين نظامي انسان ها احساس آزادي كنند اما اين يك احساس كاذب است ممكن است كهدر چنين جامعه هايي همه افراد آزادانه راي بدهند اما پيش از آن سرمايه داري است كه راي ها را در صندوق راي هايشان فرو ريخته است.زيرا پول خود آگاه و ناخود آگاه راي مي سازد.در ميدان بازي كه هر كسي آزاد است بتازد شك نيست تنها كسانيكه سوارند پيش مي افتند و پياده هااز اين آزادي و برابري حقوق سياسي هميشه عقب مي مانند*"

* "هنگامي كه "ديكتاتوري" غالب است احتمال اينكه عدالتي در جريان باشد ،باوري فريبنده است و خطر ناك است و هنگاميكه "سرمايه داري"حاكم است ايمان به دموكراسي و آزادي انسان يك ساده لوحي است**"

* "آمده ام كه بگويم همه چيز از دست رفته است و همه چيز از دست مي رود،به چه چيز مشغوليد؟به فرمايش علي:دشمن با شما فريب كاري و نيرنگ بازي مي كند و شما تدبيري نمي انديشيد،دسته دسته از شما مي ربايند و شما در بي خبري به سر مي بريد ،بخدا قسم جماعتي كه بياري يكديگر بر نخيزند و كار يكديگر وا گذارند مغلوب مي شوند و شكست مي خورند*** "

* از كتاب خود سازي انقلابي

** از كتاب خود سازي انقلابي

***از كتاب پدر، مادر، ما متهميم

 

پي نوشت:میترلینک در بستر مرگ خطاب به پرستارش برای پسرش می گه:

"هنگامیکه او آمد

این عصا و کوله بار و چاروق های مرا به وی بسپار

و به وی بگو که من چهل سال پیش

این عصا را به دست گرفتم

این چاروق را به پا کردم

 واین کوله بار را بر دوش گرفتم و به راه افتادم

چهل سال,خستگی ناپذیر و تشنه و عاشق

به رفتن ادامه دادم.

اکنون راه را تا بدینجا آمده ام

و تو پسرم

اینک

عصایم را بدست بگیر

چاروق هایم را بپوش

و کوله بارم را بر پشتت نه

و این راه را

از اینجا که من مانده ام

ادامه بده

و تو نیز ,در پایان زندگی خویش به..."

و تاریخ قضاوت خواهد کرد که ما چگونه نسبت به مسئولیتی که پدرانمان به ما سپرده بودند متعهد بودیم .

نوشته شده در يكشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۵ و ساعت 18:28 توسط : مجتبي رزمي



¯ 22 خرداد،تجمع اعتراضي زنان،براي لغو قوانين زن ستيز

سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵

روزي در وبلاگ يكي از اين دختران معترض خواندم كه:

"اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم ، اعتراضی نکردم .
پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .
آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند
من لیبرال نبودم ، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید
کمونیست نبودم ، بنابراین اعتراضی نکردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند
...
برتولت برشت
"

خواستم گزارش مراسم" 22 خرداد،تجمع اعتراضي زنان،براي لغو قوانين زن ستيز" را منعكس كنم تا بيادشان بياورم وقتي زنان را گرفتند و كتك زدند ما هم اعتراض و پاي طومارشان را امضا كرديم فقط صدايي ازهمين فعالين زن NGO نشنيديم وقتي اينجا كسي زير دست و پا مي سپرد جان.صدايي از شيرين عبادي در نيامد اصلا حقوق بشر براي مردم آذربايجان كيلويي چند؟ شعار دادن شما را هم ديديم.

اعتراض و مبارزه تنها كلماتي هستندكه از قاموس واژگان برذهنم مانده، و شايد تنها شيوه و راه براي احقاق حق. از اين رو از تمامي حركتها و جنبش ها ي اجتماعي و سياسي كه دغدغه دار هدفي هستند حمايت مي كنيم.

گزارش كامل مراسم 22 خرداد را از لينك هاي زير بخوانيد:

1- عكس هاي آرش عاشوري نيا*

2- عكس نوشته هاي منصور نصيري

3-زن در برابر زن

4- تيتر ايسنا!:"تجمع فاقد مجوز شماري زنان در ميدان هفت تير"

5- گزارش سارا محمدي:مشترك مورد نظر در دسترس نمي باشد

۶-زنان در مقابل زنان در تجمع 22 خرداد 

پي نوشت:"گیرم تنها و با دست خالی . گیرم با تجمعات 100 و 200 نفره . گیرم با فحش و متلک و کتک . گیرم هزار سال دیگر و با امید به جهان دیگری که ممکن است ! روزی بالاخره ما می گیریم حق مان را ..."

از وبلاگ قبلي گلناز

*عكس هاي آرش از سايتش فيلتر شده با كمي تغيير بعضي هاشو اينجا مي زارم.با رعايت كپي رايت!

 

 

نوشته شده در سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۵ و ساعت 10:35 توسط : مجتبي رزمي
ويرايش شده در چهار شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵ و ساعت 16:35



¯ اينها را می نويسم تا روزی فراموش نشود.

دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵

تعدادي از دوستان دانشجويمان بعد از روز ها و هفته ها بازداشت و زندان، به قرار تعهد و وثيقه آزاد شده اند.

اينها را مي نويسم تا روزي فراموش نشود، مرداني كه تحقيرو توهين شنيده اند و شرف داشتند و اعتراض كردند زنداني و بازداشت شدند.

اينها را مي نويسم تا روزي فراموش نشود "آنها كه بيشتر وراجي مي كنند ، كمتر اهل اقدام اند . يك مشت جوجه انقلابي روشن فكر مي خواهند جا پاي " چه گوارا " قدم بگذارند و به خيال خودشان با آتشبازي و صداي ترقه مردم را بيدار كنند . اما اينها خودشان بيشتر احتياج دارند كه يكي بيدارشان كند .
وقتي پاي شعار و ادعا در ميان است از لنين هم بلشويك ترند ، اما اگر به آنها بگويي : خوب رفيق ديگر وقتش رسيده . اين گوي و اين ميدان . زبان ببند و بازو بگشا . ناگهان از قله ي ادعا هاي خود پايين مي افتند ، هزار و يك دوز و كلك لفظي جور مي كنند تا جا زدن خودشان را توجيح كنند  "

اينها را مي نويسم تا روزي فراموش نشود عصيان خواهند كرد قلم ها در دستانتان كه چرا ننوشتيد، روزي نهيب خواهند زد زبان ها كه چرا سكوت كرديد و پاسخ خواهند خواست از شما فرزندانتان.چه ساده بوديم ما كه فكر مي كرديم تمامي ارث و ميراث پدران و حق و حقوقمان را برايمان با پاكت به نشاني منزلمان خواهند فرستاد، چه ساده بوديم ما كه فكر مي كرديم همه چيز اتفاقي و سو ء تفاهم بود، چگونه به ذهنمان نرسيد كه بيشترين حسي كه يك استعمارگر مي تواند با همراهي كند حس همدردي است همين!

اينها را مي نويسم تا روزي فراموش نشود ، بر روي مردمان اين سرزمين،همانهايي كه انقلاب كردند،شهيد دادند،از حلقومشان زدند و بر سازندگي افزودند،همان نجيباني كه به اميد بهبودي در اوضاع با اصلاحات همگام و همراه شدند،... باتوم و اشك آور و گلوله گشودند.هويت و فرهنگ وزبانمان را از ما گرفتند هيچ نگفتيم.معلوم الحال،عنصر نامطلوب،قلم به دست مزدور،تجزيه طلب احساساتي،خارجي و...ناميدند،هيچ نگفتيم.در اين ميانه فقط مي رويم دنبال جور چين هايي كه جلويمان ريخته اند با آنها بازي كنيم، بس است ديگر حرف زدن.

اينها را مي نويسم تا روزي فراموش نشود،

"گيرم كه در باورتان به خاك نشسته ام

و ساقه هاي جوانم از ضربه هاي تبر هاتان زخم دار است،

با ريشه چه مي كنيد؟

گيرم كه بر لب اين بام بنشسته بر كمين پرنده اي

پرواز را علامت ممنوع مي زنيد.

با جوجه هاي بنشسته بر آشيان چه مي كنيد؟

گيرم كه مي زنيد،گيرم كه مي بريد،گيرم كه مي كشيد

با رويش ناگزير جوانه ها چه مي كنيد؟"

پي نوشت:اين نوشته مخاطب خاص دارد.

*متن هاي رنگ آبي از فدايي شهيد خسرو گلسرخي مي باشد.

نوشته شده در دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ و ساعت 18:25 توسط : مجتبي رزمي



¯ کمی هم غير سياسی هم کمی!

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۵

۱- لحظه ی دیدار

۲- غصه نخور دیوونه

نوشته شده در دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۵ و ساعت 20:38 توسط : مجتبي رزمي